گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱

 

چو بشنید فرخنده عید پیمبر

که روزه ز گیتی برون برد لشکر

یکی تاختن کرد تا در شریعت

کند تازه آیین و رسم پیمبر

بیفتاد در تاختن نعل اسبش

[...]

۵۳ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۳

 

منت خدای را که به‌فرّ خدایگان

من بنده بی‌گنه نشدم کشته رایگان

منت خدای را که به‌جانم نکرد قصد

تیری که شه به قصد نینداخت از کمان

منت خدای راکه ز بهر ثنای او

[...]

۵۳ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

فصل زمستان رسید و فصل خزان شد

آب رزان خور که آب روی رزان شد

رخت به کاشانه برکه در چمن باغ

زاغ پدید آمد و تذرو نهان شد

باد ز کهسار تیر برف بینداخت

[...]

۵۳ بیت
امیر معزی