عمان سامانی » گنجینة الاسرار » دیباچه
دردا که ما ز مقصد خود دورتر شدیم
نزدیکتر هر آنچه نهادیم گام را
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » دیباچه
***
گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم
غیر از تو کس ندیدم هرجا نگاه کردم
قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر
گر سیر کعبه و دیر ور خانقاه کردم
[...]
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » دیباچه
محمد ملک دین را زینت و زین
کمان ابروی بزم قاب قوسین
علی مقصود جزو و مقصد کل
به ذیلش جمله را دست توسل
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خودنمایی میکند
[...]
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲
جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲
پردهای کاندر برابر داشتند
وقت آمد پرده را برداشتند
ساقییی با ساغری چون آفتاب
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب
پس ندا داد او نه پنهان، برملا
[...]
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان
بیار جام شرابی به خاک آدم ریز (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳
باز ساقی برکشید از دل خروش
گفت ای صافیدلان دُرد نوش
مرد خواهم همتی عالی کند
ساغر ما را ز می خالی کند
انبیا و اولیا را بانیاز
[...]
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنیآدم ازوست (سعدی)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۴
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۴
ساقیا لبریز کن ساغر ز می
انتظار بادهخواران تا به کی
تازه مست جورکش را دور کن
می به ساغر تا به خط جور کن
می به شط بصره و بغداد ده
[...]
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۵
باز ساقی گفت تا چند انتظار
ای حریف لاابالی سر برآر
ای قدح پیما درآ، هوئی بزن
گوی چوگانت سرم، گوئی بزن
چون بموقع ساقیش درخواست کرد
[...]
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۵
سایهٔ معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۶
دیگر از ساقی نشان باقی نبود
ز آنکه آن میخواره جز ساقی نبود
خود بمعنی باده بود و جام بود
گر بصورت رند درد آشام بود
شد تهی بزم از منی و از تویی
[...]