گنجور

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

دلم فریفتهٔ آن شمایل عربی‌ست

که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبی‌ست

خیال لعل لبش در درون سینه من

چو باده در دل پر خون شیشهٔ حلبی‌ست

بکشت فتنهٔ چشمش مرا و می‌بینم

[...]

۱۰ بیت
ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

بیا بیا که در این خطهٔ خراب‌آباد

نگشت بی‌تو دمی این دل خراب آباد

گره زن آن زلف بنفشه بر لاله

که کار بسته ی من جز بدان گره نگشاد

چو لاله صرف مکن با پیاله حاصل عمر

[...]

۱۰ بیت
ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹

 

ما را به جای آب اگر از دیده خون رود

چون رفت جان هرآینه صبر و سکون رود

از گوشه ی جگر نرود داغ او مرا

آری ز سینه داغ جگرگوشه چون رود

سیماب آه من بکند چرخ را سیاه

[...]

۱۰ بیت
ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷

 

دلم فدای تو باد ای نسیم عنبر بیز

به دستگیری افتاده ای چو من برخیز

چنین که چشم تو هر گوشه ای کمین دارد

چگونه دل بنشیند به گوشه ی پرهیز

زبس که آتش رخساره ی تو می افروخت

[...]

۱۰ بیت
ابن حسام خوسفی