اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲ - در نعت نبی علیه السلام
ز یزدان و از ما هزاران درود
مر او را و یارانش را برفزود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید
ستاننده چابک رباییست زود
که نتوان ستد باز هرچ او ربود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
ز رستم سخن چند خواهی شنود
گمانی که چون او به مردی نبود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
که بازاریان مایه دانند و سود
کدیور بود مرد کشت و درود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
بدان تا هر آنجا که پیکرش بود
گر آید بدانند و گیرند زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
شدش خستو آن ماه و خواهش نمود
نهادش کمان پیش و پوزش فزود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
دو چشم ترا دیدنم سرمه بود
کنون از چه گشتست آن سرمه دود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
همه کار جم یاد کرد آنچه بود
چو بشنید ازو شاه شادی نمود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید
نگفت ایچ کس را وزان بوم زود
به هندوستان رفت و یک چند بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید
به روز نخستین چو یک ماهه بود
به یک مه چو یک ساله بالا فزود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
پراکنده گشتند هر کس که بود
سپهبد شد و ساز ره کرد زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
که تا هر که بیند گریزند زود
نشانست شب آتش و روز دود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
نبینی ز زهرش جهان گشته رود
همه شخ سیاه و همه کُه کبود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۲ - خبر فرستادن کرشاسب پیش پدر
از آن کاژدها کشت و شیری نمود
درفش چنان ساخت کز هردو بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک
سپهبد چو پندش سراسر شنود
پذیرفت و ره را پسیچید زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک
سر هفته گفتا سوی هند زود
به یاری مهراج برکش چو دود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۷ - جنگ گرشاسب با ببر ژیان
ز مغز ددان چون برآورد دود
پیاده سوی بیشه بشتافت زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۷ - جنگ گرشاسب با ببر ژیان
سپهبد بزد خیمه آمد فرود
ز هر سو طلایه برافکند زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۸ - نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو
ازو آن سزید از تو این بد که بود
که از مشک بوی آید از کاه دود