اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید
چراغیست در پیش چشم خرد
که دل ره به نورش به یزدان برد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید
دو پرده بر این گنبد لاجورد
ببندد همی گه سیه گاه زرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید
به هر یک درون از هنر دستبرد
پدیدست چندانکه نتوان شمرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
به هند و به روم و به چین از نبرد
بکرد آنچه دستان و رستم نکرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
به دل گفت شاهیست این پر خرد
کزینسان نشست از شهان در خورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
به اندازه به هرکه او می خورد
که چون خوردی افزون بکاهد خرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
چو امید دادی نباشم به درد
که امید نیکو به از پیش خورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
که داند کنون کاو بماند ار بمرد
بدرّید شیر ار پلنگش ببرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
فزون زان ستم نیست بر رادمرد
که درد از فرومایه بایدش خورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
بگفت این و شد بر رخ اشکش ز درد
چو سیم گدازیده بر زرّ زرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
ز بادام سرمه به مرجان خرد
گهی ریخت و گاهی به فندق سترد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید
بگسترد بر جای زربَفت بُرد
به مرمر برافشاند دینارِ خُرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید
دگر روز چون چرخ شد لاجورد
برآمد ز تل کان یاقوت زرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید
گر آن مار کتف اهرمن چهره مرد
بداند، برآرد ز من وز تو گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
چو خُردی بزرگ آورد دستبرد
به از صد بزرگی کِشان کار خرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
پر از خاک شد روی ماه از نبرد
پر از گرد شد کام ماهی ز گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
کلاه و سپر زرد و خفتانش زرد
همان اسب و برگستوان نبرد