اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶۹ - جهان ما که پایانی ندارد
جهان ما که پایانی ندارد
چو ماهی در یم ایام غرق است
یکی بر دل نظر وا کن که بینی
یم ایام در یک جام غرق است
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۰ - به مرغان چمن همداستانم
به مرغان چمن همداستانم
زبان غنچه های بی زبانم
چو میرم با صبا خاکم بیامیز
که جز طوف گلان کاری ندانم
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۱ - نماید آنچه هست این وادی گل
نماید آنچه هست این وادی گل؟
درون لالهٔ آتش بجان چیست؟
بچشم ما چمن یک موج رنگ است
که می داند به چشم بلبلان چیست؟
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۲ - تو خورشیدی و من سیارهٔ تو
تو خورشیدی و من سیارهٔ تو
سراپا نورم از نظارهٔ تو
ز آغوش تو دورم ناتمامم
تو قرآنی و من سی پارهٔ تو
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۳ - خیال او درون دیده خوشتر
خیال او درون دیده خوشتر
غمش افزوده جان کاهیده خوشتر
مرا صاحبدلی این نکته آموخت
ز منزل جادهٔ پیچیده خوشتر
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۴ - دماغم کافر زنار دار است
دماغم کافر زنار دار است
بتان را بنده و پروردگار است
دلم را بین که نالد از غم عشق
ترا با دین و آئینم چه کار است
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۵ - صنوبر بندهٔ آزادهٔ او
صنوبر بندهٔ آزادهٔ او
فروغ روی گل از بادهٔ او
حریمش آفتاب و ماه و انجم
دل آدم در نگشادهٔ او
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۶ - ز انجم تا به انجم صد جهان بود
ز انجم تا به انجم صد جهان بود
خرد هر جا که پر زد آسمان بود
ولیکن چون بخود نگریستم من
کران بیکران در من نهان بود
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۷ - بپای خود مزن زنجیر تقدیر
بپای خود مزن زنجیر تقدیر
ته این گنبد گردان رهی هست
اگر باور نداری خیز و دریاب
که چون پا وا کنی جولانگهی هست
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۸ - دل من در طلسم خود اسیر است
دل من در طلسم خود اسیر است
جهان از پرتو او تاب گیر است
مپرس از صبح و شامم ز آفتابی
که پیش روزگار من پریر است
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۹ - نوا در ساز جان از زخمهٔ تو
نوا در ساز جان از زخمهٔ تو
چسان در جانی و از جان برونی
چراغم ، با تو سوزم بی تو میرم
تو ای بیچون من بی من چگونی
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۰ - نفس آشفته موجی از یم اوست
نفس آشفته موجی از یم اوست
نی ما نغمهٔ ما از دم اوست
لب جوی ابد چون سبزه رستیم
رگ ما ریشهٔ ما از نم اوست
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۱ - ترا درد یکی در سینه پیچید
ترا درد یکی در سینه پیچید
جهان رنگ و بو را آفریدی
دگر از عشق بیباکم چه رنجی
که خود این های و هو را آفریدی
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۲ - کرا جوئی چرا در پیچ و تابی
کرا جوئی چرا در پیچ و تابی
که او پیداست تو زیر نقابی
تلاش او کنی جز خود نبینی
تلاش خود کنی جز او نیابی
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۳ - تو ای کودک منش خود را ادب کن
تو ای کودک منش خود را ادب کن
مسلمان زاده ئی ترک نسب کن
برنگ احمر و خون و رگ و پوست
عرب نازد اگر ، ترک عرب کن
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۴ - نه افغانیم و نی ترک و تتاریم
نه افغانیم و نی ترک و تتاریم
چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پروردهٔ یک نو بهاریم
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۵ - نهان در سینهٔ ما عالمی هست
نهان در سینهٔ ما عالمی هست
بخاک ما دلی در دل غمی هست
از آن صهبا که جان ما بر افروخت
هنوز اندر سبوی ما نمی هست
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۶ - دل من ای دل من ایدل من
دل من ای دل من ایدل من
یم من کشتی من ساحل من
چو شبنم بر سر خاکم چکیدی
و یا چون غنچه رستی از گل من
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۷ - چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست
چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست
زبان لرزد که معنی پیچدار است
برون از شاخ بینی خار و گل را
درون او نه گل پیدا نه خار است
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۸ - کسی کو درد پنهانی ندارد
کسی کو درد پنهانی ندارد
تنی دارد ولی جانی ندارد
اگر جانی هوس داری طلب کن
تب و تابی که پایانی ندارد