گنجور

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۶ - دل تو داغ پنهانی ندارد

 

دل تو داغ پنهانی ندارد

تب و تاب مسلمانی ندارد

خیابان خودی را داده ئی آب

از آن دریا که طوفانی ندارد

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۷ - اناالحق جز مقام کبریا نیست

 

اناالحق جز مقام کبریا نیست

سزای او چلیپا هست یا نیست

اگر فردی بگوید سر زنش به

اگر قومی بگوید ناروا نیست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۸ - به آن ملت اناالحق سازگار است

 

به آن ملت اناالحق سازگار است

که از خونش نم هر شاخسار است

نهان اندر جلال او جمالی

که او را نه سپهر آئینه دار است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۹ - میان امتان والا مقام است

 

میان امتان والا مقام است

که آن امت دو گیتی را امام است

نیاساید ز کار آفرینش

که خواب و خستگی بر وی حرام است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۰ - وجودش شعله از سوز درون است

 

وجودش شعله از سوز درون است

چو خس او را جهان چند و چون است

کند شرح اناالحق همت او

پی هر «کن» که میگوید «یکون» است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۱ - پرد در وسعت گردون یگانه

 

پرد در وسعت گردون یگانه

نگاه او به شاخ آشیانه

مه و انجم گرفتار کمندش

بدست اوست تقدیر زمانه

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۲ - به باغان عندلیبی خوش صفیری

 

به باغان عندلیبی خوش صفیری

به راغان جره بازی زود گیری

امیر او به سلطانی فقیری

فقیر او به درویشی امیری

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۳ - بجام نو کهن می از سبو ریز

 

بجام نو کهن می از سبو ریز

فروغ خویش را بر کاخ و کو ریز

اگر خواهی ثمر از شاخ منصور

به دل «لا غالب الا الله» فرو ریز

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۴ - گرفتم حضرت ملا ترش روست

 

گرفتم حضرت ملا ترش روست

نگاهش مغز را نشناسد از پوست

اگر با این مسلمانی که دارم

مرا از کعبه میراند حق او ست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۵ - فرنگی صید بست از کعبه و دیر

 

فرنگی صید بست از کعبه و دیر

صدا از خانقاهان رفت «لاغیر»

حکایت پیش ملا باز گفتم

دعا فرمود «یا رب عاقبت خیر»

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۶ - به بند صوفی و ملا اسیری

 

به بند صوفی و ملا اسیری

حیات از حکمت قرآن نگیری

به آیاتش ترا کاری جز این نیست

که از «یٰسن» او آسان بمیری

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۷ - ز قرآن پیش خود آئینه آویز!

 

ز قرآن پیش خود آئینه آویز

دگرگون گشته‌ای از خویش بگریز

ترازویی بنه کردار خود را

قیامتهای پیشین را برانگیز

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۸ - ز من بر صوفی و ملا سلامی

 

ز من بر صوفی و ملا سلامی

که پیغام خدا گفتند ما را

ولی تأویل شان در حیرت انداخت

خدا و جبرئیل و مصطفی را

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۹ - ز دوزخ واعظ کافر گری گفت

 

ز دوزخ واعظ کافر گری گفت

حدیثی خوشتر از وی کافری گفت

«نداند آن غلام احوال خود را

که دوزخ را مقام دیگری گفت»

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۰ - مریدی خود شناسی پخته کاری

 

مریدی خود شناسی پخته کاری

به پیری گفت حرف نیش داری

بمرگ ناتمامی جان سپردن

گرفتن روزی از خاک مزاری

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۱ - پسر را گفت پیری خرقه بازی

 

پسر را گفت پیری خرقه بازی

ترا این نکته باید حرز جان کرد

به نمرودان این دور آشنا باش

ز فیض شان براهیمی توان کرد

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۲ - به کام خود دگر آن کهنه می ریز

 

به کام خود دگر آن کهنه می ریز

که با جامش نیرزد ملک پرویز

ز اشعار جلال الدین رومی

به دیوار حریم دل بیاویز

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۳ - بگیر از ساغرشن لاله رنگی

 

بگیر از ساغرشن لاله رنگی

که تاثیرش دهد لعلی به سنگی

غزالی را دل شیری ببخشد

بشوید داغ از پشت پلنگی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۴ - نصیبی بردم از تاب و تب او

 

نصیبی بردم از تاب و تب او

شبم مانند روز از کوکب او

غزالی در بیابان حرم بین

که ریزد خنده شیر از لب او

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۵ - سراپا درد و سوز شنائی

 

سراپا درد و سوز آشنائی

وصال او زبان دان جدائی

جمال عشق گیرد از نی او

نصیبی از جلال کبریائی

اقبال لاهوری
 
 
۱
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۹
sunny dark_mode