گنجور

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۶ - غم پنهاں که بی گفتن عیان است

 

غم پنهاں که بی گفتن عیان است

چو آید بر زبان یک داستان است

رهی پر پیچ و راهی خسته و زار

چراغش مرده و شب درمیان است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۷ - به راغان لاله رست از نو بهاران

 

به راغان لاله رست از نو بهاران

به صحرا خیمه گستردند یاران

مرا تنها نشستن خوشتر آید

کنار آب جوی کوهساران

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۸ - گهی شعر عراقی را بخوانم

 

گهی شعر عراقی را بخوانم

گهی جامی زند آتش به جانم

ندانم گرچه آهنگ عرب را

شریک نغمه‌های ساربانم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۹ - غم راهی نشاط آمیزتر کن

 

غم راهی نشاط آمیزتر کن

فغانش را جنون انگیزتر کن

بگیر ای ساربان راه درازی

مرا سوز جدائی تیز تر کن

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۰ - بپا ای هم نفس باهم بنالیم

 

بپا ای هم نفس باهم بنالیم

من و تو کشته شان جمالیم

دو حرفی بر مراد دل بگوئیم

بپای خواجه چشمان را بمالیم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۱ - حکیمان را بها کمتر نهادند

 

حکیمان را بها کمتر نهادند

به نادان جلوه مستانه دادند

چه خوش بختی ، چه خرم روزگاری

در سلطان به درویشی گشادند

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۲ - جهان چار سو اندر بر من

 

جهان چار سو اندر بر من

هوای لامکان اندر سر من

چو بگذشتم ازین بام بلندی

چو گرد افتاد پرواز از پر من

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۳ - درین وادی زمانی جاودانی

 

درین وادی زمانی جاودانی

زخاکش بی صور روید معانی

حکیمان با کلیمان دوش بردوش

که اینجا کس نگوید «لن ترانی»

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۴ - مسلمان آن فقیر کج کلاهی

 

مسلمان آن فقیر کج کلاهی

رمید از سینه او سوز آهی

دلش نالد چرا نالد نداند

نگاهی یارسول الله نگاهی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۵ - تب و تاب دل از سوز غم تست

 

تب و تاب دل از سوز غم تست

نوای من ز تاثیر دم تست

بنالم زانکه اندر کشور هند

ندیدم بنده ئی کو محرم تست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۶ - شب هندی غلامان را سحر نیست

 

شب هندی غلامان را سحر نیست

به این خاک آفتابی را گذر نیست

بما کن گوشه چشمی که در شرق

مسلمانی ز ما بیچاره تر نیست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۷ - چه گویم زان فقیری دردمندی

 

چه گویم زان فقیری دردمندی

مسلمانی به گوهر ارجمندی

خدا این سخت جان را یار بادا

که افتاد است از بام بلندی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۸ - چسان احوال او را بر لب آرم

 

چسان احوال او را بر لب آرم

تو می بینی نهان و آشکارم

ز روداد دو صد سالش همین بس

که دل چون کنده قصاب دارم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۹ - هنوز این چرخ نیلی کج خرام است

 

هنوز این چرخ نیلی کج خرام است

هنوز این کاروان دور از مقام است

ز کار بی نظام او چه گویم؟

تو میدانی که ملت بی امام است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۰ - نماند آن تاب و تب در خون نابش

 

نماند آن تاب و تب در خون نابش

نروید لاله از کشت خرابش

نیام او تهی چون کیسئه او

به طاق خانه ویران کتابش

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۱ - دل خود را اسیر رنگ و بو کرد

 

دل خود را اسیر رنگ و بو کرد

تهی از ذوق و شوق و آرزو کرد

صفیر شاهبازان کم شناسد

که گوشش با طنین پشه خو کرد

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۲ - بروی او در دل ناگشاد

 

بروی او در دل ناگشاد

خودی اندر کف خاکش نزاده

ضمیر او تهی از بانگ تکبیر

حریم ذکر او از پا فتاده

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۳ - گریبان چاک و بی فکر رفو زیست

 

گریبان چاک و بی فکر رفو زیست

نمی دانم چسان بی آرزو زیست

نصیب اوست مرگ ناتمامی

مسلمانی که بی «الله هو» زیست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۴ - حق آن ده که « مسکین و اسیر» است

 

حق آن ده که « مسکین و اسیر» است

فقیر و غیرت او دیر میر است

بروی او در میخانه بستند

در این کشور مسلمان تشنه میر است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۵ - دگر پاکیزه کن آب و گل او

 

دگر پاکیزه کن آب و گل او

جهانی آفرین اندر دل او

هوا تیز و بدامانش دو صد چاک

بیندیش از چراغ بسمل او

اقبال لاهوری
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۴۹
sunny dark_mode