عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » دیباچه
ترا از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نخستین فطرت پسین شمار
تویی، خویشتن را به بازی مدار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » دیباچه
گر نبی آید و ار نه تو نکو سیرت باش
که به دوزخ نرود مردم پاکیزه سیر
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » دیباچه
به هر مذهب که باشی، باش نیکو کار و بخشنده
که کفر و نیک خویی به ز اسلام و بد اخلاقی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب اول در حکمت - مذهب مختار
آن را که دادهاند همین جاش دادهاند
و آن را که نیست؛ وعده به فرداش دادهاند
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب اول در حکمت - مذهب مختار
بر او یک جرعه می همرنگ آذر
گرامیتر ز خون صد برادر
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب منسوخ
سرِ مایهٔ مرد مردانگی است
دلیری و رادی و فرزانگی است
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
تیره و تبر و نیزه نمییارم خورد
لوت و می و مطربم نکو میسازد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
«گریزِ بهنگام، پیروزی است»
خنک پهلوانی کش این روزی است
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
جوانان دانا و دانش پذیر
سزد گر نشینند بالای پیر
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب منسوخ
بر همه خلق سرافراز بود هر که چو سرو
پاکدامن بود و راسترو و کوتهدست،
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
تا بتوانی نگار دلبر میجوی
معشوقه چابک و خوش غر میجوی
چون یافتیش مده مجال نفسی
می... و رها میکن و دیگر میجوی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
از امروز کاری به فردا ممان
چه دانی که فردا چه گردد زمان
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
سعادت ابدی در جماع کردن دان
ولیک گوی سعادت کسی برد که دهد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
بهل تا به دندان گزد پشت دست
تنوری چنین گرم و نانی نبست
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب چهارم در عدالت - مذهب منسوخ
عدل کن زآنکه در ولایت دل
در پیغمبری زند عادل
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب چهارم در عدالت - مذهب مختار
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید بکار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب منسوخ
بزرگی بایدت دل در سخا بند
سر کیسه به برگ گندنا بند
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار
آن سنگ که روغنکش عصاران است
گر بر شکمش نهند تیزی ندهد