سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
بازم از جور فلک این دل غمناک پرست
بازم از خون جگر دیده نمناک پرست
این زمان ازاثر خار فراق یاران
چون گریبان گلم دامن دل چاک پرست
کز نگاران دلارام و زیاران عزیز
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹
هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد
زبوی اودل وجان را خمار برخیزد
دهند گردن تسلیم سروران جهان
بهر قلاده که از زلف یار برخیزد
اسیر عشق برند از قبیلهای عرب
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹
آن زمانی که ترا عزم سفر خواهدبود
بس دل و دیده که درخون جگر خواهدبود
همچو من خشک لبی از سر کویت نرود
گر فراق تو نه بادیده تر خواهدبود
مرو ای دوست که مرناوک هجران ترا
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴
ای ترا هرگز نبوده یاری از یاران دریغ
وصل خود را چند داری از طلب کاران دریغ
غم فرستادی بجانم جان بدل ایثار کرد
یار را هرگز نباشد راحت از یاران دریغ
ما همه بیمار عشق و داروی ما وصل تست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴
ای در سر من از لب میگون تو مستی
با عشق تو در من اثری نیست ز هستی
با چشم خوش دلکش تو نسبت نرگس
چون نسبت چشمست به بیماری و مستی
از جای برو گو دل و جان چون تو بجایی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۰
ای شده از پی جامه ز لباس دین عور
روبه حیلهگری ای سگ پوشیده سمور
عسلی پوشی و گویی که به فقرم ممتاز
شتران با تو شریکند به پشمینهٔ بور
نشوی رهرو اگر مخرقه را خوانی فقر
[...]