گنجور

 
سیف فرغانی

آن زمانی که ترا عزم سفر خواهدبود

بس دل و دیده که درخون جگر خواهدبود

همچو من خشک لبی از سر کویت نرود

گر فراق تو نه بادیده تر خواهدبود

مرو ای دوست که مرناوک هجران ترا

دردل مانه که درسنگ اثر خواهد بود

مرو ای دوست مرو ور بروی زود بیا

که مرا چشم بره گوش بدر خواهد بود

صفحه عارض خوش خط توچون یاد کنم

همچو اعراب دلم زیروزبر خواهد بود

ای ز خورشید سبق برده بدان روی بگو

که شب هجر ترا هیچ سحر خواهد بود؟

سیف فرغانی در عشق تو می گفت مگر

شاخ اومید مراوصل تو برخواهد بود

در ضمیرش نگذشت آنک درخت عشقت

آن نهالیست که هجرانش ثمر خواهدبود