شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹
به شهر عافیت، مأوی ندارم
بغیر از کوی حرمان، جا ندارم
من از پروانه دارم چشم تحسین
ز عشاق دگر، پروا ندارم
بهشتم میدهد رضوان به طاعت
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۴
یکدمک با خود آ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
جور کم، به ز لطف کم باشد
که نمک بر جراحتم پاشد
جور کم، بوی لطف آید از او
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۹
راه مقصد دور و پای سعی لنگ
وقت همچون خاطر ناشاد تنگ
جذبهای از عشق باید، بیگمان
تا شود طی هم زمان و هم مکان
روز از دود دلم تاریک و تار
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱۰
عادت ما نیست، رنجیدن ز کس
ور بیازارد، نگوییمش به کس
ور برآرد دود از بنیاد ما
آه آتش بار ناید یاد ما
ورنه ما شوریدگان در یک سجود
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مستزاد
هرگز نرسیدهام من سوخته جان،
روزی به امید
وز بخت سیه ندیدهام، هیچ زمان،
یک روز سفید
قاصد چو نوید وصل با من میگفت،
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱ - نان و حلوا
نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو
نان و حلوا چیست؟ این طول امل
وین غرور نفس و علم بیعمل
نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش
[...]
شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۱۳
اگر تخم حنظل بهنگام کشت
بکارد ملائک بباغ بهشت
کند شهپر خویش را جاى بیل
بدان آبیارى کند جبرئیل
نسیمش اگر نفحهى جان کند
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
ناز تو این است نورت چون بود؟
ماتمت این است، سورت چون بود؟
نالم و ترسم که او باور کند
وز کردم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر لطف و بر قهرش بجد
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
نور خدا بردمد از خوی خوش
مو به سپیدی کشد از بوی خوش
مکرم اگر چند کشد جور دهر
هم دهد از منفعت خویش بهر
در که شکستند نه باطل شود
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
در کون و مکان فاعل مختار یکی است
آرنده و دارنده ی اطوار یکی است
از روزن عقل اگر برون آری سر
روشن شودت کاین همه انوار یکی است.
تا شمع قلندری بهائی افروخت
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
میرفت چو جانم ز تن غم فرسود
شد بار خبردار و قدم رنجه نمود
برآینه ی رخش غباری دیدم
گویا که هنوزم نفسی باقی بود
چو پیک اجل برفتنم داد نوید
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
افغان برآید هر طرف کان مه خرامان در رسد
کآو از بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
آمد خیالت نیمشب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را بیگه چو مهمان در رسد
امروز میرم پیش تو تا شرمسار من شوی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت اول
خوش آن که صلای جام وحدت در داد
خاطر ز ریاضی و طبیعی آزاد
بر منطقهٔ فلک نزد دست خیال
در پای عناصر سر فکرت ننهاد
کاری ز وجود ناقصم نگشاید
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم
از حقایق تا تو حرفی نشنوی
ای پسر حیوان ناطق کی شوی؟
تا که گوش طفل از گفتار مام
پر نشد ناطق نشد او در کلام
ور نباشد طفل را گوش رشد
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
عادت ما نیست رنجیدن ز کس
ور بیازارد، نگوئیمش بکس
ور برآرد دود از بنیاد ما
آه آتش بار ناید یاد ما
ورنه ما شوریدگان در یک سجود
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
بقیاسات عقل یونانی
نرسد کس به ذوق ایمانی
عقل خود کیست تا بمنطق رای
ره برد با جناب پاک خدای
گر بمنطق کس ولی بودی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت اول
به اسرار حقیقت نیست جز پیر مغان دانا
له فضل علی اهلی النهی علما و عرفانا
زمانی گوش بر گفتار او نه تا یقین دانی
که جز تلبیس نبود حاصل تدریس مولانا
اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت اول
بیا تا دست از این عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل برآریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
بیا تا از غم دوری از اندر
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت دوم
دگر از درد تنهائی بجانم، یار می باید
دگر تلخ است کامم شربت دیدار می یابد
زجام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می باید
مرا امید بهبودی نمانده ای خوش آن روزی
[...]