گنجور

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

نسبت فعل و اقتدار بما

هم از آن رو بود که او باشد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

هم از او دان که جان سجود کند

ابر هم ز آفتاب جود کند

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

گر ز خورشید بوم بی نور است

از پی ضعف خود، نه از پی اوست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

هرچه روی دلت مصفاتر

زو تجلی ترا مهیاتر

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

مست از می عشق آنچنانم که اگر

یک جرعه از این بیش خورم نیست شوم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

شربت الحب کاساً بعد کأس

فما نفد الشراب و ما رویت

گر در روزی هزار بارت بینم

در آرزوی بار دگر خواهم بود

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هژدهم

 

تا چشم باز کردم، نور رخ تو دیدم

تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هژدهم

 

هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی

از دولت آن زلف چو سنبل شنوی

چون نالۀ بلبل از پی گل شنوی

گل گفته بود گرچه ز بلبل شنوی

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

اگر بساغر دریا هزار باده کشد

هنوز همت او بادۀ دگر خواهد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

بتی کز حسن در عالم نمی‌گنجد عجب دارم

که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

ساقی و می حریف و پیمانه همو

شمع و لگن و آتش و پروانه همو

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

گرچه در زلف تو است جای دلم

در میان دل حزین منی

تا بدانی که از لطافت خویش

هم تو در بند زلف خویشتنی

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

گفتم که: کرائی تو بدین زیبائی؟

گفتا: خود را، که خود منم یکتائی

هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم

هم آینه هم جمال و هم بینائی

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ بیستم

 

از بس که دو دیده در خیالت دارم

در هر چه نگه کنم ترا پندارم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ بیستم

 

فرد باشی چو جفت گردی تو

همه باشی چو هیچ گردی تو

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و یکم

 

تا ترک مراد خود نگیرد صد بار

یک بار مراد در کنارش ناید

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و یکم

 

از تو بتو گر نگریزم چه کنم

پیش که روم، قصه بدست که دهم؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لعمۀ بیست و دوم

 

خواهی بفراق کوش و خواهی بوصال

من فارغم از هر دو، مرا عشق تو بس

عراقی
 

عراقی » لمعات » لعمۀ بیست و دوم

 

هجری که بود مراد محبوب

از وصل هزار بار خوشتر

عراقی
 

عراقی » لمعات » لعمۀ بیست و دوم

 

دامنش چون بدست بگرفتم

دست او را درآستین دیدم

عراقی
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵