گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » فصل اول » بخش ۱ - سر آغاز

 

حبذا عشق و حبذا عشاق

حبذا ذکر دوست را عشاق

حبذا آن زمان که در ره عشق

بیخود از سر کنند پا عشاق

نبرند از وفا طمع هرگز

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

وانیو ان کنت بن آدم صورة

فلیفیه معنی شاهد بابوتی

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

تعالی العشق عن فهم الرجال

و عن وصف التفرق و الوصاف

متیماجل شیئیعن خیال

یجل عن الاحاطة و المثال

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

عشق در پرده می‌نوازد ساز

عاشقی کو که بشنود آواز؟

هر نفس پرده‌ایدگر سازد

هر زمان زخمه‌ایکند آغاز

همه عالم صداینغمه اوست

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

عشقم که در دو کون مکانم پدید نیست

عنقای مغربم که نشانم پدید نیست

ز ابرو و غمزه هر دو جهان صید کرده‌ام

منگر بدان که تیر و کمانم پدید نیست

چون آفتاب در رخ هر ذره ظاهرم

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

گفتا به صورت ار چه ز اولاد آدمم

از روی مرتبت به همه حال برترم

چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش

گردد همه جهان به حقیقت مصورم

خورشید آسمان ظهورم،‌ عجب مدار

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ اول

 

یک عین متفق که جز او ذره‌ای نبود

چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده

ای ظاهر تو عاشق و معشوق باطنت

مطلوب را که دید طلبکار آمده؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ اول

 

و ما الوجه الاواحد غیر انه

اذا انت اعددت المرایا تعددا

غیری چگونه روی نماید؟ چو هر چه هست

عین دگر یکیست پدیدار آمده

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

چتر برداشت و برکشید علم

تا بهم بر زند وجودو عدم

بی‌قراری عشق شورانگیز

شر و شوری فکند در عالم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

پرده حسن او چو پیدا شد

عالم اندر نفس هویدا شد

وام کرد از جمال او نظری

حسن رویش بدید وشیدا شد

عاریت بستد از لبش شکری

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

از صفای می و لطافت جام

در هم آمیخت رنگ جام و مدام

همه جام است و نیست گوئی می

یا مدام است و نیست گوئی جام

تا هوا رنگ آفتاب گرفت

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

معشوق و عشق و عاشق هرسه یک است اینجا

چون وصل در نگنجد هجران چه کار دارد؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

بر نقش خود است فتنه نقاش

کس نیست در این میان تو خوش باش

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

امروز و پریر و دی و فردا

هر چاریکی شود، تو فرد آ

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

همه خواهی که باشی، ‌ای اوباش

رو به نزدیک خویش هیچ مباش

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

غیرتش غیر در جهان نگذاشت

لاجرم عین جمله اشیا شد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

خود گفت حقیقتی و خود شنید

زآن روی که خود نمود خود را خود دید

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

خود می‌گوید و باز خود می‌شنود

وز ما و شما بهانه بر ساخته‌اند

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم

 

در هر آیینه روی دیگرگون

می‌نماید جمال او هر دم

گه برآید به کسوت حوّا

گه نماید به صورت آدم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم

 

چون جمالش صدهزاران روی داشت

بود در هر ذرّه دیداری دگر

لاجرم هر ذرّه را بنمود باز

از جمال خویش رخساری دگر

چون یک است اصل عدد از بهر آنک

[...]

عراقی
 
 
۱
۲
۳
۵