شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲
یک تازیانه خوردی بر جان از آن دو چشمشْ
کز درد او بماندی مانند زردسیب
کی دل به جای داری در پیش چشم او
کو چشمشْ را به غمزه بگرداند از وریب
یا رب بیافریدی رویی بدین مثال
[...]
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۳
دانشا! چون دریغم آیی از آنک
بیبهایی و لیکن از تو بهاست
بی تو ار خواسته مبادم و گنج
همچنین زاروار با تو رواست
باادب را ادب سپاه بس است
[...]
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۴
به سخن ماند شعر شعرا
رودکی را سخنشْ تلو نباست
شاعران را خه و احسنت مدیح
رودکی را خ و احسنت هجاست
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۵
گر فراموش کرد خواجه مرا
خویشتن را به رقعه دادم یاد
کودک شیرخواره تا نگریست
مادر او را به مهر شیر نداد
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۶
جهان گواست مر او را که در جهان ملک است
بزرگوار و سزاوار نصرت و تأیید
بداد نعمت و بس شاکرست در نعمت
بر این دو باشد سلطان و تخت را تأبید
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۷
ابر همی گرید چون عاشقان
باغ همی خندد معشوقوار
رعد همی نالد مانند من
چون که بنالم به سحرگاه زار
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۸
چند بردارد این هریوه خروش
نشود باده بر سرودش نوش
راست گویی که در گلوش کسی
پوشکی را همی بمالد گوش
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۹
دریغ فر جوانی و عز و آی دریغ
عزیز بود ازاین پیش همچنان سپریغ
به ناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز دریغ
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۰
عیب باشد به کار نیک درنگ
گر شتاب آمد ای رفیق ملام
عاقبت را هم از نخستین بین
تا به غفلت گلو نگیرد دام
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۱
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یک جای نشکفند به هم
هر که را دانش است خواسته نیست
و آن که را خواسته است دانش کم
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۲
تا کی دوم از گرد درِ تو
کاندر تو نمیبینم چربو
ایمن بزی اکنون که بشستم
دست از تو به اشنان و کنستو
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۳
خنک این آفتاب و زهره و ماه
که نباشند جاودانه تباه
همه بر یک نهاد خویش دوند
که نگردند هرگز از یک راه
راست گویی ستارگان ملکند
[...]
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۴
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۵
چون چلیپای روم از آن شد باغ
که ابر بربست باغ را عسلی
ابر چون چشم هند بنت عتبه است
برق مانند ذوالفقار علی
شهید بلخی » قصاید، غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۶
مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی
که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی
دهند پندم و من هیچ پند نپذیرم
که پند سود ندارد به جای سوگندی
شنیدهام که بهشت آن کسی تواند یافت
[...]
شهید بلخی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
قی اوفتد آن را که سر و ریش تو بیند
زآن خلم و زآن بفچ چکان بر سر و رویت
شهید بلخی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
همی نسازد با داغ عاشقی صبرم
چنان کجا بنسازد بنانج باز بنانج