گنجور

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

ای دل دو سه روزی بود این بستان‌ها

در باغ هنر چو بلبلان خوش بسرا

با گردن ظلم خصم داند چکند

بازوی عدالت علی اعلا

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ای شهد لبت دوای بیماری‌ها

وی دیده دل از زلف تو دلداری‌ها

آسان تو کنی مگر که در راه غمت

افتاده دلم به دام دشواری‌ها

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

ای عشق توئی تو مایه پاکی ما

دور از بر ما مشو ز غمناکی ما

آی آتش عشق دوست از پا بنشین

در شعله کشی ز ننگ خاشاکی ما

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای عشق چو اقبال بریدی از ما

چون آدمی از دیو رمیدی از ما

مانند وفا ز خلق و دانش زجهان

ای کاش بگوئی که چه دیدی از ما

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

اندر صدوبیست دوره چرخش‌ها

کز درگه جدت شه اقلیم رضا

دورم نکشیدم آن ستم کز دو سه روز

از دوری خدمت تو دیدم ز قضا

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

خالی ز می وفاست پیمانه ما

عاری ز صفا و مهر میخانه ما

جز خال لب و زلف نداریم هوس

هرچند که آن دام بود دانه ما

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

دل گشت به وادی غم عشق رها

در خویش فرورفته و دور از من وما

بی مهر تو هرکه شد ورا قدر کجا

زیرا نبود غیر تو را قدر و بها

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

ای از تو وجود و هستی و گوهر ما

وی نام تو نقش و زینت دفتر ما

کمتر ز غبار خاک راهیم ای دوست

گر سایه مهرت نبود بر سر ما

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

تا کرد مرا بازوی وصلت به شتاب

چون دلو همی به چاه هجران پر تاب

اجرای وجودم همه پرداخته شد

چون موم در آتش و چو شکر در آب

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

چون ساقی عشق سر خوش افتاد امشب

کرد از قفس وجودم آزاد امشب

تا صبح ابد مایه بیهوشی بود

هر جام نگاهی که به من داد امشب

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

چشمی دارم چو روی شیرین همه آب

بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب

جسمی دارم چو جان مجنون همه درد

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

مائیم و دلی به عشق جانانه خراب

یک سینه در آتش جنون پر تب و تاب

انبانه ای از توشه محشر خالی

چشمی همه چون ابر بهاران پر آب

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

آتش بجهان تفی ز تاب و تب ماست

خورشید مثال ساغر مصطب ماست

از روز و شب زمانه محنت نکشیم

تا زلف تو و رخ تو روز و شب ماست

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

آتش ز تو در هستی نابود من است

وین جرم شفق اخگر و شب دود من است

آن شعله آتشم که خورشید فلک

گرم از تف آه آتش آلود من است

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

آن می که عصیر روح پاک است کجاست

وان باده کش آفتاب تاک است کجاست

آن چشمه زندگی که در عالم قدس

در نسبتش آب خضر خاک است کجاست

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آنیم که آتش تو قوت دل ماست

مستی و سرود می قنوت دل ماست

عنقای غم تو کآشیانش فلک است

در دام لعاب عنکبوت دل ماست

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

آنجا که قضا غم از در وصل تو رفت

در ذات تو آسودگی دهر نهفت

چون رنج زمانه شد به بیماری جفت

صحت ز چه در بستر بیماری خفت

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

آشی که به رشک افتدش آش بهشت

از آب حیاتش کف طباخ سرشت

گرم است بسی مگر که دهقان قضا

هیمه اش به دشت فرقت یار بکشت

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

آن نصفه که از پشت تو ای شاه بکاست

شاخی ست که پشت تو بدو گردد راست

چون روی زمین خصم بگیرد چپ وراست

پشت تو کسی بود از پشت تو خاست

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای ختم رسل دو کون پیرایه تست

افلاک یکی منبر نه پایه تست

گر شخصی ترا سایه نباشد چه عجب

تو نوری و آفتاب در سایه تست

میرداماد
 
 
۱
۲
۳
۱۷