گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۱ - در مدح کسی و تقاضای پولی از او تا دستاری و عمامه ای بخرد

 

ای خواجه که بر در تو چون نظر زنم

در حال تکیه در بر فتح و ظفر زنم

واندر مدایحت چو به نظم آورم سخن

گوئی گلاب «و» آب همی بر شکر زنم

چون بر فلک برم سخن اندر ستودنت

[...]

۱۴ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۲ - در تبریک به دوستی که زن گرفته و خانه خریده و معذرت از نرسیدن به خدمت او

 

ای خواجه زین مهر تو آن یادگار داشت

کز بخت نیک نیک‌ترین روزگار داشت

وآن کس که داشت به آخر آزاده صحبتی

از خاک ری لطافت باد بهار داشت

هر شب که طلعت تو درو شمس‌وار بود

[...]

۱۴ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۵ - در مدح امیری و شکایت باو از عدم وصول حوالتی و درخواست ابطال آن

 

ایا نایب شهریار جهان

که یزدانت از آفرین آفرید

توآن آفتابی که بر آسمان

ز رای تو صبح سیاست دمید

جمال جهان خواجه مملکت

[...]

۱۴ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۵۰ - در غزل است

 

دلبر رنگرز نکو پسرست

وز همه نیکوان ظریفتر است

پدری را که آنچنان خلف است

مادری «را» که آنچنان پسر است

آفتابش بر آستین قباست

[...]

۱۴ بیت
قوامی رازی