×
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۴ - در مدح گوید
خداوندا سرور جود دستت
چو طوقی گشت و اندر گردن افتاد
پدید آمد جواهر در معادن
چو ظل گوهرت بر معدن افتاد
شد آهن مایه سهم و سیاست
[...]
۱۳ بیت
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۰ - شکایت از عمید نامی بشخصی مختص الدوله لقب و طلب عطا از وی تا زنی بگیرد
مختص الدوله مختصر بشنو
که قوامیت را چه کار افتاد
چون من اندر عمید بستم امید
دل فقاعم ز کیسه تو گشاد
از پی آنکه بنده را با تو
[...]
۱۳ بیت
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۶ - در غزل واشارت بمدح حسن ابوالعمید است
جانا دل من تو را مرید است
روی تو مرا هزار عید است
آن را که تو شاهدی نگارا
بی شک دانم که او شهید است
در هجر و وصالت غم است و شادی
[...]
۱۳ بیت