مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - وصف بهار و ستایش سیف الدوله محمود
مگر مشاطه بستان شدند با دو سحاب
که این ببستش پیرایه وان گشاد نقاب
به در و گوهر آراسته پدید آمد
چو نوعروسی در کله از میان حجاب
برآمد ابر به کردار عاشق رعنا
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در ثنای سلطان مسعود
ملک جوان است و شهریار جوان است
کار مهیا و امر و نهی روان است
شغل زمانه مفوضست به شاهی
کز همه شاهان چو آفتاب عیان است
خسرو عالم علاء دولت مسعود
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - چیستان و گریز به مدح خواجه ابوطاهر عمر
لعبتی را که صد هنر باشد
شاید ار بر میان کمر باشد
نیست لعبت لطیف گرچه لطیف
به بر عقل بی خطر باشد
او یکی شاه شد که ملکش را
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - مدیح سلطان مسعود پس از شکار او
ای جهان را به راستی داور
ملک عدل ورز دین پرور
عالم افروز نام مسعودت
ملک را همچو تاج را گوهر
گنج پرداز دست معطی تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در صفت پیلان و مدح آن سلطان
سوی میدان شهریار گذر
قدرت و صنع کردگار نگر
ایستاده نگاه کن چپ و راست
کوههای بلند و جاناور
هر یکی با یک اژدهای دمان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - مدیح علاء الدوله سلطان مسعود
همیشه دشمن مالست شاه دشمن مال
یکیست او را در بزم و رزم دشمن و مال
علاء دولت سلطان تاجور مسعود
که تافت از فلک ملکش آفتاب کمال
پناه دولت و دینست و دین و دولت ازو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - به سلیمان اینانج بیک فرستاده است
خوشم کردی ای قاصد خوش پیام
درین چند روزی که کردی مقام
به نزد من از بس لطافت همی
فزون گشتت هر ساعتت احترام
همی داند ایزد که باید مرا
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۲ - گفتگو با خویشتن
ای سرد و گرم دهر کشیده
شیرین و تلخ دهر چشیده
اندر هزار بادیه گشته
بر تو هزار باد وزیده
بی حد بنای آز کشفته
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۱ - مدح دیگر از آن پادشاه
اگر مملکت را زبان باشدی
ثنا گوی شاه جهان باشدی
ملک بوالمظفر که گر قدر او
عیان گرددی آسمان باشدی
شه کامرانی که خواهد فلک
[...]