مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - هم در ثنای آن شهریار
ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال
تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
مسعود شهریاری کز فر عدل تو
بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
کرده نهال جاه تو را دست مملکت
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۳ - ثنای سیف الدوله محمود
بر من بتافت یار و بتابم ز تاب او
طاقت نماند پیش مرا با عتاب او
این روی پر ز دره و در خوشاب گشت
از آرزوی دره و در خوشاب او
از رشگ آن نقاب که بر روی او رسد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۵ - تهنیت فتح هندوستان
ای ذکر خنجر تو به عالم سمر شده
وز عدل تو به چین و به ماچین خبر شده
گردون به پیش همت تو گشته چون زمین
دریا به نزد دو کف تو چون شمر شده
زی حلم و طبع تو نسب آرند کوه و بحر
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۲ - مدح یکی از آل شیبان
ای خداوند عید روزه گشای
بر تو فرخنده شد چو فر همای
مژده ها داردت ز نصرت و فتح
شاد باش و به عز و ناز گرای
ای بر اطراف مملکت برده
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۴ - مدح ابوالفرج نصربن رستم
ایا آنکه بر دلبران پادشایی
جهان همچو بستان تو باد صبایی
اگر حجت صنع الله باید
رخان تو حجت به صنع خدایی
بتان سرایی بسان ستاره
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۸ - مدح دیگر از آن پادشاه
گر چون تو به چینستان ای ترک نگارستی
پیوسته به چینستان ای ماه بهارستی
گر نه همه زیبایی با قد تو جفتستی
گر نه همه دلجویی با روی تو یارستی
آن زلف سیه گر نه هم بوی بخورستی
[...]