×
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
تا توانی زکس امید مدار
زانکه کس لهو را به غم نفروخت
زانکه از پیش شمع، پروانه
روشنایی امید داشت و بسوخت
با عدو هیچ صلح مکن
[...]
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
دوستی کن که هریک دوست بود
هیچکس در جهانش دشمن نیست
تا به هم نیست جمع آتش و موم
شب تاریک جمع، روشن نیست
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
مرگ به زین زندگی، کاین زندگی
هر دمی در محنتی میافکند
این یکی از فاقه تیری میخورد
وان دگر در ملک تیغی میزند
آن، ز بهر نان زمین را میدَرَد
[...]
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
کوزهٔ دولاب را ماند همی
هرکه زیر چرخ دولابی بود
کز پس اوج و بلندی، حاصلش
سر نگونساری و بیآبی بود
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
جام زرین فلک سیم پرا کند به صبح
جام زرکش به صبوحی زکف سیمبران
می خور از کاسه به حدی که اگر خاک شوی
مست گردند ز بوی گل تو کوزهگران
شعلهٔ آتش می را چو مغان سجده گزار
[...]