گنجور

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

تا توانی زکس امید مدار

زانکه کس لهو را به غم نفروخت

زانکه از پیش شمع، پروانه

روشنایی امید داشت و بسوخت

با عدو هیچ صلح مکن

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

دوستی کن که هریک دوست بود

هیچکس در جهانش دشمن نیست

تا به هم نیست جمع آتش و موم

شب تاریک جمع، روشن نیست

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

مرگ به زین زندگی، کاین زندگی

هر دمی در محنتی می‌افکند

این یکی از فاقه تیری می‌خورد

وان دگر در ملک تیغی می‌زند

آن، ز بهر نان زمین را می‌دَرَد

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

کوزهٔ دولاب را ماند همی

هرکه زیر چرخ دولابی بود

کز پس اوج و بلندی، حاصلش

سر نگونساری و بی‌آبی بود

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

جام زرین فلک سیم پرا کند به صبح

جام زرکش به صبوحی زکف سیمبران

می خور از کاسه به حدی که اگر خاک شوی

مست گردند ز بوی گل تو کوزه‌گران

شعلهٔ آتش می را چو مغان سجده گزار

[...]

سراج قمری