گنجور

 
سراج قمری

مرگ به زین زندگی، کاین زندگی

هر دمی در محنتی می‌افکند

این یکی از فاقه تیری می‌خورد

وان دگر در ملک تیغی می‌زند

آن، ز بهر نان زمین را می‌دَرَد

وین پی زر سنگ را می‌بشکند

عنکبوت اندر زاویا سال و ماه

از پی یک لقمه دامی می‌تند

وز پی پندار راحت، مورچه

ریزه‌های دانه را برمی‌چِنَد

نیست کس را در جهان، آسایشی

هرکه را جانی است، جانی می‌کَنَد