گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - جنت کوی او

 

زلف دلدار من، ای سلسله ها گشته اسیرت

هر شکن دام دلی چند ز برنا و ز پیرت

گر تو همخوابه آهوی تتاری ز چه دایم،

طوع طوق آمده همچون دل ما گردن شیرت

نیستی صبح که هم تیره بود روی و روانت

[...]

۲۸ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - یک جهان خورشید

 

زره رسید بصد گونه جاه و حشمت و فرّ

خدایگان امم، عارفت ستوده سیر

به همرهش همه خوبان تبت و یغما

به موکبش همه ترکان خلّخ و کشمر

لوای حشمتش آزرده چهره گردون

[...]

۲۸ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - روضه رضوان

 

بنال ای خطه یزد و ببال ای ساحت کرمان

که جانت از بدن شد دور، و وارد بر تنت شد جان

ز فیض مقدم شه گشتی ای کرمان بی رونق

به گیتی تا ابد پیرایه بخش روضه رضوان

ز درد دوری شه آمدی ای یزد با زیور

[...]

۲۸ بیت
افسر کرمانی