افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در کوی عشق
تا عشق را قدم بسر کو نهاده ایم
از کوی عافیت قدم آن سو نهاده ایم
آرام و تاب در پر عنقا سپرده ایم
صبر و سکون به سایه آهو نهاده ایم
پا بست زلف سلسله مویی شدیم ما
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
وقت شد کاسکندر گل لشکر آرایی کند
لشکر گل را خدیو باغ دارایی کند
باغ را دست صبا، عنبر نهد در آستین
راغ را جیب هوا، مشکین ز بویایی کند
خفتگان بوستان را باد بیداری دهد
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
ای که صد دل به یکی حلقه زلفت زنجیر
گر بود شیر، کند آهوی چشمت نخجیر
هر کجا ماه رخی، مهر تواش داده فروغ
هر کجا شیردلی، عشق تواش کرده اسیر
تو به قد نازی و او را همه قامت زیبا
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
تا عشق را قدم بسرکو نهاده ایم
از کوی عافیت قدم آن سو نهاده ایم
آرام و تاب در پر عنقا سپرده ایم
صبر و سکون به سایه آهو نهاده ایم
پابست زلف سلسله مویی شدیم ما
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
هرجا که تو بنشینی، صد فتنه برانگیزی
هر فتنه شود هفتاد، هر لحظه که برخیزی
کام دل هر عاقل، از لعل شکر خایی
دام ره هر دانا، با زلف دلاویزی
از جلوه رخ بیضا، در هاله تو می پوشی
[...]