نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
درین دیار عجب مطربان یک رنگند
که دل برند به صد راه و بر یک آهنگند
ز صحن سینه گشایند چشمه چشمه نور
به زخمه صیقل آیینه های پرزنگند
کلید شادی و شمشیر غم به کف دارند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶
در بغل مصحف و سجاده تقوا بر دوش
برد از مدرسه ام مغبچه باده فروش
در نماز از صف اصحاب برونم آورد
بر زبان نیت و تکبیر مؤذن در گوش
هم در احرام ز سوداش به سر مانده دو دست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸
با مسلمان زادگان تا کی دل و جان باختن
بعد ازین خواهم به ترسازاده ایمان باختن
بر امید یک نگاه مرحمت می بایدم
خویش را چون سرمه در چشم عزیزان باختن
تشنه چندین راه ظلمت کرده طی حیف است حیف
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در صفت خانه ممدوح
این خانه گوشواره عرش مطهرست
کو را سعادت از نظر سعد اکبرست
این خانه از شکوه جهانگیر پادشاه
گویی که خانه شرف مهر انورست
حایل به پیش دیده جدارش نمی شود
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - مطلع دوم در صفت بهار
برزده فصل بهار سر ز گریبان او
سنبل تر ریخته طره به دامان او
سرو و گلش اینقدر پار خرابی نکرد
حسن به شور آمده خواسته طوفان او
بسترش از سنبلش می کند آشفتگی
[...]