ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵
جور از این برکشیده ایوانست
که بر او مشتری و کیوانست
دم سردی که برکشد مردم
هم از این برکشیده ایوانست
آدمی را ز دور این ایوان
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱
چو دیده دید بر آن روی آبدار آتش
دوید بر سرم از عشق آن نگار آتش
گر اتفاق نباشد میان آتش و آب
چگونه گشت بر آن عارض آبدار آتش
ز عشق عارض او غمگسارم آتش است
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳
عشقت ز بس که شعبده پیدا کند همی
دل را در آرزوی تو شیدا کند همی
آزرده ام همیشه من از اشک چشم خویش
از بس که راز عشق تو پیدا کند همی
خشنودم از خیال تو کز صورت رخت
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸
نیسان نسیم باغ معنبر کند همی
کز خاک سوده بیضه عنبر کند همی
باد صبا وزید و هوا و دماغ را
پر عنبرین صبای معنبر کند همی
لاله نشانی از لب جانان دهد همی
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷
گر دل و دلبر مرا دایم به فرمان باشدی
درد عشقم را از او صد گونه درمان باشدی
بند صبر و درد عشق من نگشتی سست و سخت
گرنه دلبر سخت جور و سست پیمان باشدی
گر دلم در بند آن زلف پریشان نیستی
[...]