مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۱
چند از ستم فلک درین باغ خراب
گریم چو سحاب
از سوز جگر رود ز چشمم خوناب
مانند کباب
باشد که رهائیم دهد زین تب و تاب
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۲
ای عالم نم عطای روز افزونت
مانند سحاب
عالم ز خم فیض ز حد بیرونت
مست می ناب
در جام همه ز لطف گوناگونت
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۳
گیرم که کسی به مال و زر قارون شد
مرگست ز پی
یا آنکه بعلم و دانش افلاطون شد
کو حاصل وی
اندوختهام همه ز کف بیرون شد
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۴
گر نرد فسون بمن نبازی چه شود
ای شعبدهباز
با بلبل خویش اگر بسازی چه شود
ای گلبن ناز
تو خواجهی من منم کمین بنده تو
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۵
مائیم بهم نشسته یاری دو سه مست
با برگ و نوا
داریم شراب لالهگون در کف دست
موقوف شما
اسباب طرب جمله مهیا کردیم
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۶
نوروز رسید و باز در طرف چمن
شد موسم جوش
گل آمد و عندلیب ازو در گلشن
آمد به خروش
بازآ گل من تو هم درین فصل بهار
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۷
زان سرو سهی که با رقیبان پلشت
همراه چو گشت
افتاد ز بام خلق را از وی طشت
هرجا که گذشت
زخمم به جگر فزون ز مو جست به بحر
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۸ - ماده تاریخ
زین غمکده ناگهان محمد هاشم
شد روی به راه
زد در چمن جنان محمدهاشم
چون گل خرگاه
چون رفت ز دهر از پی تاریخش
[...]