گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ملت مغلوب

 

شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد

هر چه در این روزگار روز و شب آمد

رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال

دست طبیبم به روی نبض تب آمد

هر چه به من می رسد، ز دست زبانست

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۹ - پریشانی ایران

 

ای دوست ببین بی‌سر و سامانی ایران

بدبختی ایران و پریشانی ایران

از قبر برون آی و ببین ذلت ما را

این ذلت ایرانی و ویرانی ایران

آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت!

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۳ - دزد پاتختی

 

هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است

برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!

گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم!

ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟

رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۰ - گل مولا

 

ای که هر خواسته دل، ز فلک می‌خواهی

آنقدر راضی‌ای از خود که کتک می‌خواهی

من به جز تنبلی این را، چه بنامم؟ که تو، هی:

خفته هرروزه و روزی ز فلک می‌خواهی

ای که هرروزه حوالات تو در بانک خداست!

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

ای یار لطیفه‌گوی مرشد!

با آن همه منطق چرندی

«کابینه نیم بند» خواندی

این دولت آبروی‌مندی

دیدی که به رغم گفته تو

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۲ - در هجو خلخالی

 

در ده: سگ زشتی بود، موریخته و لاغر

پیوسته دم اندر پا، پژمرده سر و یالی

چندی سوی شهر آمد، از شدت بی قوتی

اشکم ز عزا برهاند، تا ماند در آنسالی

ناگاه چه باز آمد، دیدند که گردیده

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی