×
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » احتیاج
هر گناهی، که آدمی عمدا به عالم میکند
احتیاج است: آن که اسبابش فراهم میکند
ورنه، کی عمدا گناه، اولاد آدم میکند؟
یا که از بهر خطا خود را مصمم میکند!
احتیاج است: آن که زو طبع بشر، رم میکند
[...]
۲۰ بیت
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن
هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی میکنم
بهر احساسات خود، مشکلتراشی میکنم
ز اشک خود بر آتش دل، آبپاشی میکنم
باز طبعم بیشتر، آتشفشانی میکند
ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است
[...]
۲۰ بیت
میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۵ - اندیشه های عرفانی
جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ!
جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟ هیچ!
من در اندیشه که این عالم موجود چه؟ هیچ!
بود آنگاه چه؟ اینک شده نابود چه؟ هیچ!
بود و نابود چه موجود چه مقصود چه؟ هیچ!
[...]
۲۰ بیت
میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۶ - در قلعه خرابه
برسیدم به یکی قلعه کهسان و کهن
که در و بامش به هم ریخته، دامن دامن
زیر هر دامنه، غاری شده بگشوده دهن
سر شب هر چه سخن گفته بد، آن پیر به من
آن دهنها همه بنموده، به تصدیق سخن
[...]
۲۰ بیت