×
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ابونصر مملان
مرادی رسول آمد از نزد یارا
که نز یار یادآوری نزد یارا
دیار تو اینجاست لیکن تو گفتی
که دائم دیارم بود نز یارا
خوشا روزگارا که ما را بیک جا
[...]
۴۱ بیت
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون
تا ترا گرد مه از مشک سیه پرهون بود
در تمنای رخت جان و دلم مرهون بود
گر ترا یارا به جای من بود یار دگر
در دو چشم من به جای خواب هر شب خون بود
تا بود معجون به مشک ناب تار زلف تو
[...]
۴۱ بیت
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح شمس الکفات ابوعلی حسن
چون او بتی شمن نستاید بصد بهار
چون او گلی چمن ننماید بصد بهار
گوئی که هست دو لبش از بسدو عقیق
تشبیه دو لبش ز عقیق و بسد مدار
پیرایه عقیق زبرجد کجا بود
[...]
۴۱ بیت
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح ابونصر مملان
نیازم ز گیتی به توست ای نیازی
که دل را امیدی و جان را نیازی
ازیرا به شادی بنازم که دانم
دلم را نیازی و زو بینیازی
مرا عشق بهتر تو را حسن خوشتر
[...]
۴۱ بیت