سر نامه بر نام زروان پاک

که رخشید ازو هرمز تابناک

خداوند زاووش و کیوان پیر

فروزندهٔ ماه و ناهید و تیر

وز او آفرین باد بر ایزدان

[...]

خوشا وقت شاه، آفریدون گرد

که کلدانیان را زایران سترد

پی ماردوشان از آن جا برید

دگر شوکت اژدها کس ندید

بپرداخت نااهریمنان خاک را

[...]

پسر بد مراو را یکی نامدار

دلیر و هشیوار و خنجر گذار

مگر خود کی آرش بد آن نامور

که بعد از فریبرز شد تاجور

به شهنامه خود نیز گوید همین

[...]

چنین تابگاه کیی بر نشست

بیازید بر قیصر روم دست

سکندر سور امپراتور روم

یکی مرد بد سخت و ناپاک و شوم

بیاراست رزمی ابا اردشیر

[...]

چو برگشت بهرام را روز بخت

به نرسی سپرد آن زمان تاج و تخت

ابر جنگ جستن ببست او میان

بسی جنگ ها کرد با رومیان

زگالر سپهدار روما دوره

[...]

پس از شاه بروی درم ریختند

به مشگوی تاجی بیاویختند

چو ماهی دو بگذشت بر آن پری

یکی کودکی زاد چون مشتری

نهادند شاپور نامش مهان

[...]

نشاندند زاماسب را بر بگاه

که او بد برادر به پیروز شاه

همی داشت کشور به آیین و داد

ازو موبدان شاه و او نیز شاد

وزین رو قباد آن دل فروز مرد

[...]

بیامد به تخت کیی یزدگرد

وز آن پس شنیدی که او هم چه کرد

نبد در سرش رای و فرهنگ و هش

همی ساختندش مهان دست خوش

ازو گشت بر باد ملک عجم

[...]