گنجور

 
میرزا آقاخان کرمانی

چنین تابگاه کیی بر نشست

بیازید بر قیصر روم دست

سکندر سور امپراتور روم

یکی مرد بد سخت و ناپاک و شوم

بیاراست رزمی ابا اردشیر

که شد چهره ی هور رخشنده تیر

نگردید پیروز ازین هر دو کس

که بر یکدیگرشان نبد دسترس

به فرجام گشتند از جنگ سیر

مسوپوتمی را گرفت اردشیر

خنک گاه آن شاه با فر و رای

که آیین کی باز آورد جای

ازو زنده شد فرجشن سده

همان رسم نوروز و آتشکده

گرو برد از فیلسوفان دهر

همش نوش بودی و هم نیش زهر

یکی کارنامه در ایران نهاد

که هر کس ازو جست آیین داد

وز آن پس همه کاردانان اوی

شهنشاه کردند عنوان اوی

یکی پورش از دختر اردوان

پدیدار شد نامدار و جوان

ورا مادرش نام شاپور کرد

مگر او بنای نشابور کرد

به شهنامه زو داستانیست یاد

ابا دختر مهرک نوشزاد

کزاو زاد هرمزد شاه دلیر

به گاه کی نامدار اردشیر