گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰

 

ای گشته جهان و دیده دامش را

صد بار خریده مر دلامش را

بر لفظ زمانه هر شبانروزی

بسیار شنوده‌ای کلامش را

گفته‌است تو را که «بی مقامم من»

[...]

۳۶ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

 

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب

شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟

روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد

روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب

تاب و نور از روی من می‌برد ماه

[...]

۳۶ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳

 

این جهان بی‌وفا را بر گزیدو بد گزید

لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید

هر که دنیا را به نادانی به برنائی بخورد

خورد حسرت چون به رویش باد پیری بروزید

گشت بدبخت جهان و شد به نفرین و خزی

[...]

۳۶ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷

 

ایا گشته غره به مکر زمانه

ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه

یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن

نشد هیچ کس را زمانه یگانه

زمانه بسی پند دادت، ولیکن

[...]

۳۶ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵

 

نماند کار دنیا جز به بازی

بقائی نیستش هر چون طرازی

تو کبگ کوه و روز و شب عقابان

تو اهل روم و گشت دهر غازی

سر و سامان این میدان نیابد

[...]

۳۶ بیت
ناصرخسرو