سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
نگاهی جانب ما کن که قربانت شود جانها
از آن چشمی که مجنون گشته آهو در [بیابانها]
ز مشتاقان چرا پوشیدهای عارض به رنگ گل
نوای بلبل شیداست زان رو در گلستانها
کمان ابروانت بسته زه گویا که پی در پی
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
خوشم به این مرض و انحراف طبع و مزاج
که جز تو کس نتواند مرا دوا و علاج
بیا به مذهب عشاق فارغ از همه شو
که در ولایت ما نیست دین کفر رواج
یکی است دنیی و عقبی چو نیک درنگری
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
طفل است یار و چشمش با ما نظر ندارد
تا باده خام باشد با کس اثر ندارد
عمری است درد عشقش بیگانه گشته از ما
آن آشنای دیرین از ما خبر ندارد
تلخ است صبر لیکن نفعش به از زیان است
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
هر کس نظر به سوی تو از دور می کند
هر خانه را خیال تو پرنور می کند
بگذر ز چین و چینی و در ساغر سفال
می نوش ای فقیر که فغفور می کند
بر داغ های کهنهٔ صد آرزوی خام
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶
آن که خوانی نام او نفس بهیم
در حقیقت اوست شیطان رجیم
نیست در عالم عجایب تر ز نفس
نیست یک ساعت به حال مستقیم
در دمی مردی خدادان می شود
[...]