گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۱

 

من غیر تو ای مایه راحت چکنم

بی لعل تو مرهم جراحت چکنم

بر مه نظر ای کان ملاحت چکنم

من مست ملامتم صباحت چکنم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

گاهی ز در کعب صفا میجستیم

گه جنت و کوثر از خدا میجستیم

مقصود دل از عشق بتان حاصل شد

مقصود چه بود و ما چها میجستیم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

از عشق هوای نیکنامی داریم

وز باده امید دوستکامی داریم

هر چند ز عشق و داغ میسوخته ایم

در سوختگی هنوز خامی داریم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۴

 

عمریست که بهر کام دارم ناکام

از شام نظر به صبح و از صبح به شام

هر چند که عمر من به ناکام گذشت

بگذشت بنا امیدیم عمر تمام

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

گر سر ننهم بجور دشمن چکنم؟

ور پای نیاورم بدامن چکنم؟

خورشید تو طالع است و من محرومم

طالع چو مدد نمیکند من چکنم؟

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

آب و گل ما که دشمانند بهم

از دولت عشق مهربانند بهم

تا همنفسند جان و تن باده بنوش

کین همنفسان « بسی » نمانند بهم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

در عشق تو دور از دل خرم ماییم

همصحبت درد و همدم غم ماییم

گر وصل ترا بخلق عالم بخشند

محروم ترین خلق عالم ماییم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

دل کو که حدیث دیگران گوش کنم

یا با دگری دست در آغوش کنم

لعل نمکین تو گرم یاد نکرد

من حق نمک کجا فراموش کنم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

از نرگس مخمور تو من مست دلم

وز زلف چو زنجیر تو پا بست دلم

تا بر گل وصلت نرسد دست امید

از خار غم تو بگسلد دست و دلم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

جان در غم او نماند و دلشاد شدم

کآزاده ازین خرابه بنیاد شدم

از وسوسه زندگیم قیدی بود

آن وسوسه هم نماند و آزاد شدم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

از رشته فقر خرقه ای بافته ایم

وز اطلس خسروی نظر تافته ایم

سیرست ز نعمت بزرگی دل ما

کز لذت فقر چاشنی یافته ایم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۲

 

عمری همه صحبت که و مه دیدم

بس دلبری عاشقان واله دیدم

این یافتم از جهان که هر چیز که هست

ذوق طلب از یافتنش به دیدم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۳

 

یارب که مرا کار بسامان گردان

دشواری حال بر من آسان گردان

هم کار پریشان مرا جمع آور

هم جمع غم مرا پریشان گردان

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۴

 

در خانه تن مشو دلا خانه نشین

گر خانه پر از گل است چون خلد برین

گلریزی جام خانه از خورشیدست

از خان برون خرام و خورشید ببین

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

هرچند بود کلید هر کار زبان

مگشای بقول هرزه بسیار زبان

ایخواجه تو شمعی و سخن باد هواست

خواهی نرود سرت نگهدار زبان

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۶

 

یک لحظه فراغ خاطر گوشه نشین

بهتر ز هزار شاهی روی زمین

نان جو و کنج فقر و سلطانی وقت

انصاف بده چه سلطنت بهتر ازین

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

درویش توان بکهنه رختی بودن

سلطان نتوان به تیره بختی بودن

سختی همه آسان از صبر ولی

سختست همه عمر بسختی بودن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۸

 

زنهار که بد گفتن کس ورد مکن

وین آتش شر قرین گوگرد مکن

دانی که همیشه میجهد برق بلا

پس خر من فتنه گرد خود گردم مکن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

پیش از تو شه زمانه بودند کسان

امروز تویی پس از تو هم بازپسان

گر دیده وری ز حال آینده مپرس

امروز بین که حال فرداست چسان

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲۰

 

خوش نیست بهار گلشن دهر از آن

کین چهره سرخ میکند برگ رزان

گلزار جهان بین که ز بد مهری چرخ

در عین بهار نرگسش دیده خزان

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۳۲