سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶
به غیر کار جفا آسمان نمیداند
خموش باش که گردون زبان نمیداند
به تنگنای جهانم ملال و عیش یکیست
که مرغ بیضه بهار و خزان نمیداند
ز لطف نیست مرا گر گذاشتهست به باغ
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶
ماند ای شیخ، که مانی به ابابیل سفید
همچو گنبد به سر گور تو مندیل سفید
هر سر موی تو پیداست ز زیر جامه
چون سیاهی سرتر بود ز قندیل سفید
محک حال بد و نیک جهان نزدیک است
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - هجو ملا وفا
منزل اهل سخن، ملا وفا کز شرم او
لفظ را معنی به روی خویش برقع میکند
گاه بر ریش سخن از دخل گردد شیشه بند
گاه در... غزل، انگشت مصرع میکند
همچو عنبر کز تصرف معده ناخوش سازدش
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - باز فرستادن خربزه
کام بخشا! ز تو شد خربزه ای لطف مرا
همچو حوران بهشتی خوش و پاکیزه سرشت
داده دهقان عوض آب به او شربت قند
«هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت»
چون تو شیرینی هر حرف نکو می دانی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - هجو شخصی که به ضیافت رفته بود
ای گلبن باغ حسن، آخر
گل ها ز برای خود گشادی
رفتی به ضیافت حریفان
از دست عنان خویش دادی
از شومی آب و دانه آخر
[...]