نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم
عشق آمدو کرد عقل غارت
ای دل تو بجان بر این بشارت
ترک عجمی است عشق دانی
کز ترک عجیب نیست غارت
میخواست که در عبارت آرد
[...]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم
بدانای فرمای همواره کار
چو خواهی که کارت بود چون نگار
که دانا بهر کار باشد تمام
بدانا سپارد زمانه لگام
ز دانا توان یافت آرام دل
[...]
نجمالدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۴ - فصل
زان پیش که آب و گل ما ساخته اند
جان و دل ما بعشق پرداخته اند
عشّاق تو پیش از گل و دل با رخ تو
بی زحمت خویش عشقها باخته اند
تا ظن نبری که ما زآدم بودیم
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
ای دل این ره به قیل و قالت ندهند
جز بر در نیستی وصالت ندهند
و آنگاه در آن هوا که مرغان ویند
تا با پر و بالی پر و بالت ندهند
ملک طلبش به هر سلیمان ندهند
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۵
آن کس که دل به دنیای غدار میدهد
نا پاک و سرد و واهی و غدار میشود
تیمار کار خویش خور ار عاقلی که دل
تیمار چون نیابد بیمار میشود
کم خُسب زیر سایهٔ غفلت که ناگهان
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۷
ای کمالت منزه از نقصان
ای جمالت مقدس از تغییر
از خطایی که کرده ام همه عمر
یا فتاده به بندگی تقصیر
چو تو دانی که آن همه ز ازل
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۳
ما قلندروشان قلاشیم
ما چه مردان جنگ و پرخاشیم
شرط ما در وفای عشق آن است
نخروشیم و نیز نخراشیم
همچو پروانه شمع دوست شویم
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۸
کردهای تکیه بر جهان و هنوز
غدر و مکر جهان نمیدانی
باز خواهد هر آنچه داد به تو
عاریت، بیگمان نمیدانی
بازمانی ز دولت جاوید
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۳۰
گر با خردی و زنده جانی
بر کن دل از این جهان فانی
آب رخ دین خود چه ریزی
از آتش شهوت جوانی
آتش در زن به هر دو عالم
[...]