سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴
ای که اطفال به گهواره درون از ستمت
سور نادیده بجویند همی ماتم را
قفسی شد ز تو عالم به همه عالمیان
اینت زحمت ز وجود تو بنیآدم را
وه که تا روز قیامت پی آلایش ملک
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵
روزگار ای بزرگ چاکر تست
هست از آن سوی تو قرار مرا
دامن من ز دست او بستان
به دگر چاکری سپار مرا
شاعران را مدار مجلس تست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶
تلخ کرد از حدیث خویش طبیب
دوش لفظ شکرفروش مرا
از دو لب داد جهل خویش به من
وز دوزخ برد باز هوش مرا
زین پس از طلعت و مقالت او
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴
هر جا که روضهایست وردیست
هر جا که نالهایست دردیست
گیتی همه سر به سر کلوخی ست
قسم تو از آن گلوخ گردیست
هر کز تو به خرقهای فزونست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹
پسر هند اگر چه خال منست
دوستی ویم به کاری نیست
ور نوشت او خطی ز بهر رسول
به خطش نیز افتخاری نیست
در مقامی که شیر مردانند
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹ - در ذم مردم بلخ
از بس غر و غر زن که به بلخند ادیبانش
می باز ندانند مذکر ز مونث
بلخی که کند از گه خردی پسران را
برکان دهی و دف زنی و ذلت لت حث
زان قبه لقب گشت مر او را که نیابی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۴
یک نیمه عمر خویش به بیهودگی به باد
دادیم و هیچ گه نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمان و ز تقدیر ایزدی
بر کس چنین نباشد و بر کس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱
ای که از بهر خدمت در تو
بست دولت میان و کام گذارد
پیش از آن کم زمانه آش کند
فضل کن سیدی فرست آن آرد
هر که از دیدن تو خرم نیست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴ - در رثای زکی الدین بلخی
روح مجرد شد خواجه زکی
گام چو در کوی طریقت نهاد
خواست که مطلق شود از بند غیر
دست به انصاف و سخا بر گشاد
دادهٔ هر هفت فلک بذل کرد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵
صدر اسلام زنده گشت و نمرد
گرچه صورت به خاک تیره سپرد
در جهان بزرگ ساخت مکان
هم بخردان گذاشت عالم خرد
پس تو گویی که مرثیت گویش
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۰
آنکه تدبیر ظفر گستر او گر خواهد
عقدهٔ نفی ز دیباچهٔ لا برگیرد
تیغ را در سخن ملک زبان کنده شود
هر کجا او قلم کامروا برگیرد
در هوایی که در او پای سمند تو رسد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱
با سنایی سره بود او چو یکی دانگ نداشت
چون دو دانگش به هم افتاد به غایت بد شد
به قبول دو سه نسناس به نزدیک خران
گرچه دی بیخردی بود کنون بخرد شد
راست چون تا که جز آحاد شماریش نبود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۴
از جواب و سوال ما دانی
شاید ار زیر کی فرو ماند
گرد گفت محال را چه عجب
کاینهٔ عقل را بپوشاند
زان که خورشید را ز بینش چشم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸
خادمان را ز بهر آن بخرند
تا به رخسارشان فرو نگرند
«لا الی هولاء» نه مرد و نه زن
بین ذالک نه ماده و نه نرند
جای ایشان شدست هند و عجم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۰
دوستی گفت صبر کن زیراک
صبر کار تو خوب زود کند
آب رفته به جوی باز آید
کارها به از آنکه بود کند
گفتم ار آب رفته باز آید
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۵ - در هجای «معجزی» شاعر
معجزی خود ز معجز ادبار
نزد هر زیرکی کم از خر بود
خود همه کس برو همی خندید
زان که عقلش ز جهل کمتر بود
زین چنین کون دریده مادر و زن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۸
این جهان بر مثال مرداریست
کرکسان گرد او هزار هزار
این مر آن را همی زند مخلب
آن مر این را همی زند منقار
آخرالامر برپرند همه
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۰
مردمان یک چند از تقوا و دین راندند کار
زین پس اندر عهد ما نه پود ماندست و نه تار
این دو چون بگذشت باز آزرم و دین آمد شعار
گر منازع خواهی ای مهدی فرود آی از حصار
باز یک چندی به رغبت بود و رهبت بود کار
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷
بجهم از بد ایام چنانک
از کمان ختنی تیر خدنگ
گر به هر جور که آید بکشد
من پلنگم نکشم جور پلنگ
خواری و اسب گرانمایه مباد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۹
طلوع مهر سعادت به ساحت اقبال
ظهور ماه معالی بر آسمان جلال
نتیجهٔ کرم و مردمی و فضل و هنر
طلیعهٔ اثر لطف ایزد متعال
خجسته باد و همایون مبارک و میمون
[...]