گنجور

 
وفایی شوشتری

از سر کوی تو هرگز به ملامت نروم

خواهم ار، رفت الهی به سلامت نروم

از بهشت سرکوی تو به فردوس برین

نروم گر بروم تا به قیامت نروم

گر روم روزی از ین در، به سوی روضه ی خُلد

تا که جان را، ندهم من به غرامت نروم

چون به جز، مستی ورندی نبود مذهب عشق

می بده می که پی زهد و کرامت نروم

شده هر نقش و نگارم به نظر خار، چنان

که به زلف و خط و خال و قد و قامت نروم

به سرت گر، به سرم تیر چو باران بارد

همچو طفلان نگریزم ز حجامت نروم

آزمایش منما مورچه با سنگ گران

که اگر رفت نشان ره به علامت نروم

گر تو ای دوست وفادار «وفایی» باشی

به خدا از سر کویت به ملامت نروم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode