گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

دست بر زلفش زدم، شب بود، چشمش مست خواب

برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب

گفتمش خورشید سر زد، ماه من بیدار شو

گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode