گنجور

 
اسیر شهرستانی

گرچه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است

طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است

کی فراموشم شود وحشت پرستیهای دل

دوست هم خود را در این آیینه دشمن دیده است

ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن

غنچه این باغ کی فال شکفتن دیده است

 
 
 
فرخی یزدی

این وطن رزم‌آوری مانند قارن دیده است

وقعه گرشاسب و جنگ تهمتن دیده است

هوشمندی همچو جاماس و پشوتن دیده است

شوکت گشتاس و دارایی بهمن دیده است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه