گنجور

 
اسیر شهرستانی

گرچه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است

طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است

کی فراموشم شود وحشت پرستیهای دل

دوست هم خود را در این آیینه دشمن دیده است

ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن

غنچه این باغ کی فال شکفتن دیده است

 
sunny dark_mode