منم که نشئه می از خمار نشناسم
منم که جوش خزان از بهار نشناسم
چنان فریفته شوقم به راه وعده او
که سر ز پا و دل از انتظار نشناسم
نهاده ام سر آسودگی به پای گلی
که غنچه را ز چراغ مزار نشناسم
ز شرم جلوه شوخ تو نوبهار گداخت
عجب مدار که گل را ز خار نشناسم
به عالمی ندهم مصرعی اسیر نیم
که قیمت سخن آبدار نشناسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.