گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

حرفی از شعله خویت به زبان می آرم

شمع را همچو نی امشب به فغان می آرم

غیرتم بین که ز تأثیر محبت هر دم

تا نبردم دلت از دیده نهان می آرم

گریه گرم و رخ زرد نظر کن که چو شمع

چمن شعله به گلگشت خزان می آرم

فهم آن بیهده گویی نکنم هرگز اسیر

اینقدر هست که حرفی به زبان می آرم