گنجور

 
اسیر شهرستانی

کرده ای انتخاب خنده گل

زین سبب رفته آب خنده گل

تا تو در گلشنی نمی آرد

خنده صبح تاب خنده گل

جگر پاره پاره ای دارم

چون نخوانم کتاب خنده گل

شب به یاد لب کسی تا صبح

می کشیدم گلاب خنده گل

به غزال رمیده می ماند

چمن از انقلاب خنده گل

از خجالت به غنچه پنهان شد

لبت آمد به خواب خنده گل

دل ما راز دار لعل کسی است

صبح داند حساب خنده گل

چمن از خنده لب ببندد اسیر

تا تو دادی عذاب خنده گل