گنجور

 
اسیر شهرستانی

ای کرده ز یاد ما فراموش

حیف است مکن وفا فراموش

با حرف تو حرفها اراجیف

با یاد تو یادها فراموش

یکبار به سوی خود نگاهی

پرکرده ای از خدا فراموش

شرمندگی از وفا نداریم

داریم دلی جفا فراموش

ای کرده به رغم دوستداری

یکباره ز حال ما فراموش

کردیم برای خاطر تو

بیگانه و آشنا فراموش

در میکده ها اسیر سرمست

ما را مکن از دعا فراموش