دست اگر داری به غیر از دامن صحرا مگیر
پرنیان خار تا باشد به مسند جا مگیر
گرد خاطرها مگرد و راه بر گلها مگیر
در دل یاریم از این خوشتر سراغ ما مگیر
ناتوانی قوتی دارد که خارا موم اوست
کوهکن را در حساب مردم دانا مگیر
زور بازوی نزاکت عرض عزت می برد
پنجه با خورشید اگر گیری به استغنا مگیر
گر در افتد قطره با دریا که نقصان می کند
نکته بیجا به حرف مردم دانا مگیر
کی خبر دارد درون خانه از بیرون در
دیده ای داری سراغ ره ز نابینا مگیر
سایه خار تعلق آتش افروز دل است
الفت آسان نیست با دنیا و مافیها مگیر
جذبه کامل نداری دل به سختی سوختی
نیستی آتش گلاب از شیشه دلها مگیر
زحمت میدان مده گر نیستی غالب حریف
مرد کشتی چون نه ای جز در کناری جا مگیر
نیست آسان قبضه اهل قناعت خواستن
یا بگیر و بر سر صد آرزو زن یا مگیر
گوشه گیری خویش را رسوای عالم کردن است
گر سر شهرت نداری شیوه عنقا مگیر
قدر نشناس دل دیوانه خویشی اسیر
حیف از این آیینه زنگ مردم دنیا مگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می شوی آواره از عالم عنان ما مگیر
راه بر سیلی که دارد روی دریا مگیر
بخیه منت جراحت را کند ناسورتر
رشته از مریم مخواه و سوزن از عیسی مگیر
رتبه کامل عیاران ازمحک ظاهر شود
[...]
سایهای ساقی به جرم توبه از ما وامگیر
تکیه بر لطف تو دارم جرم ما بر ما مگیر
انتقام توبه محتاج شفاعت کردن است
تا به پای خم نمیافتیم دست ما مگیر
از جنون بیبهرهای بر گرد هامون پر مگرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.