داردم شوق تو بیتاب سفر
شمع بزمم شده مهتاب سفر
بستر راحت من سیماب است
در وطن برده مرا خواب سفر
شوق خضر ره و من باد صبا
بی سر انجامیم اسباب سفر
در ره تفرقه دل چو غبار
هست جمعیت من باب سفر
برده شوق وطنم از ره و من
داده ام خانه به سیلاب سفر
دارم آرام ز بی آرامی
شده بیتابی من تاب سفر
سر به نقش قدمی دارد اسیر
می کند سجده به محراب سفر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.