گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

دل چو خون شد ناز اشک پرده در نتوان کشید

منت خشک اینقدر از چشم تر نتوان کشید

آتش از آتش تواند برد نرد سوختن

جز محبت در دلم نقش دگر نتوان کشید

ما کجا دست گریبان پاره کردن از کجا

تا نباشد فرصتی آه از جگر نتوان کشید

چشم و دل پوشیده می باید به راه دوستی

پرده رسوایی است در بیرون در نتوان کشید

دیده ای مطلب رواییهای نومیدی اسیر

دست از دامان آه بی اثر نتوان کشید

 
sunny dark_mode