دل چو خون شد ناز اشک پرده در نتوان کشید
منت خشک اینقدر از چشم تر نتوان کشید
آتش از آتش تواند برد نرد سوختن
جز محبت در دلم نقش دگر نتوان کشید
ما کجا دست گریبان پاره کردن از کجا
تا نباشد فرصتی آه از جگر نتوان کشید
چشم و دل پوشیده می باید به راه دوستی
پرده رسوایی است در بیرون در نتوان کشید
دیده ای مطلب رواییهای نومیدی اسیر
دست از دامان آه بی اثر نتوان کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.