گنجور

 
اسیر شهرستانی

به دلم بال و پر ناله کشیدن دادند

قفس سینه به تاراج پریدن دادند

اثری گوشزد گریه شکاران کردند

شوق را حوصله سینه دریدن دادند

کسی از باغ ادب غنچه نظاره نچید

دیده نشنید اگر رخصت دیدن دادند

هیچ حاصل نشد از مزرعه نشو و نما

دانه بسیار به تاراج دمیدن دادند

صید ما را نمک الفت صیاد گرفت

ورنه در دام و قفس شوق پریدن دادند

سعی اگر خضر شود پای طلب سد ره است

رهروی را که نه توفیق رسیدن دادند

تا محبت نمک قصه ما گشت اسیر

خواب را لذت افسانه شنیدن دادند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode