گنجور

 
اسیر شهرستانی

گریبان رشک گلشن می توان کرد

گل چاکی به دامن می توان کرد

بنازم انتقام سینه صافی

چها با جان دشمن می توان کرد

چمن پیرا ندانم جلوه کیست

گل ناچیده خرمن می توان کرد

به کشتی رام یک دل می توان بود

تماشای رمیدن می توان کرد

گداز حیرتم کامل عیار است

مرا در ساغر من می توان کرد؟

غبارم کرد اسیر آن گردش چشم

طواف مشهد من می توان کرد